ه
بهناماو
__پیشدرآمد
بیشک شما نیز طی عبور از مسیر پرفراز نشیب زندگانی با وقوع اتفاقاتی فرای منطق و دور از باور برخورده اید. اما پاسخی منطقی و قابل درک برای اینچنین حوادثی در نمییابیم و دیر یا زود از آن عبور و سرگرم روزمرگی هایمان میشویم . این روزها گاه چنان در روزمرگیهایمان غرق میشویم که دلمان برای نجوایِ درونییمان تنگ میشود. همان نجوایی که گاهوبیگاه ما را گوشهی خلوتی از زندگی پیدا کرده و بیمقدمه شروع به صحبت میکند. گویی که مخلوقی بیجسم و بیکالبد و تُهی از جِرم و وزن همچون باریکهی نوری روشن و عطرآگین در دوران ابتدای پیدایشمان در جنین مادر ، به سرشتِ وجودمان دمیده شده، که طی عبور از مسیر پر فراز و نشیب زندگی بروی این کُرهِی خاکی همواره همراه ماست، همراهی که بیوقفه ناظر و حاضر است ، این نعمت الهی شاید یکی از بزرگترین دلایلِ تفاوت و برتری مان با دیگر جانوران باشد ، این نجوا دهندهی الهی، با نوایی آشنا کنج پنهانِ وجودمان سُکنا گذیده و سالهاست از طریق الهامات در پستوی ذهنمان نجوا میدهد و با صدایِ بیصدایش ، لحظات را سراسر مملوء از احساسی ناب میکند ، تنهاییمان را فرصتی ایدهآل برای رساندن صدایِ بیصدایش به احساسمان میشمارد ، و در سکوت شبهای کودکی به مانند صدای وجدان به سراغمان آمده و ما را برای کشیدنِ نقاشی بروی پیراهنِ سفیدِ مادربزرگمان با مداد شمعی سرزنش و ملامت میکند ، و گاه از خصیصهی متفاوتش نسبت به فردیت جسمانیمان بهره گرفته و بدلیل عدم تعلق به مکان و زمان از لحظاتمان پیشی گرفته و از حادثهای شوم و بد یومن که در کمین مان نشسته ما را آگاه میکند و به , ناشناخته به احساسمان وحی و الهام میکند و ما بیخبر از لحظات پیشِــِ رو سراسر لبریز از دلشوره و اضطراب میشویم ، اما همواره گریزی از تقدیرمان نمی یابیم و تن به چیزی میدهیم که گویی از پیش برایمان معین شده. اما هرچه بزرگتر میشویم ، غرق در روزمرگیها و مسایل گوناگونی شده و دغدغههایمان مارا در آغوش کشیده و از شنیدنِ صدا و نجوایِ درونیمان دور میکند ، یکی از راههای برقراری و تقویت ارتباط با نجوای درون ، تَمَرکز و بهرهگیری از ورزش روح ، و سفر به اعماقِ خویشتنِ خویش است ، ولی در این میان هستند افرادی که مسیری متفاوت را برای گوش فرا دادن به نجوای درونیشان یافتهاند ، بطور مثال همگان شنیدهایم که بسیاری از شاعرین مشهور میگویند ’‘که سرایش اشعارشان حاصل تلاش فکریشان نبوده و نیست و آنها و قلمشان تنها یک وسیلهاند که اشعاری که وجودشان الهام گشته را در آن لحظه ثبت و ماندگار کردهاند‘‘ بنابراین میتوان ،اینگونه استنباط و برداشت نمود که قلم نیز یکی از راههای رساندن صدایِ این نجوای بیصداست. بی شک شما هم در زندگی با افرادی با احساس مواجه شدهاید که گوشهای خلوت در میانِ همهمهی شلوغِ روزمرگیها مییابند و بی هدف و بی موضوعی از پیش تعیین شده بروی تکهکاغذی سفید خیمه میزنند ، خیره به صفحهای سفید یا منظرهای پُر از خالی و هیــچ میمانند تا ناگفتههایی ناشناخته و غریب از احساسشان لبریز شده و بروی خطوط موازی کاغذ ، سرازیر گشته و حرف به حرف ، واژه به واژه بر تن خشک کاغذ چکیده و کلمه ای نقش ببندد . آنگاه کلمه ها را یک به یک به خط کشیده تا با چیدمان واژگانشان به حرفی نو و جدید برسند. و یا بطور عموم اکثرا در طی زندگی خودمان نیز به دلایل متفاوت ، دست به قلم برده ایم و دستنویسهایمان را جایی در همین گوشه کنارها گذاشتهایم ، از طرفی میتوان ، با کمی جستجو دلنوشتههایی از افراد گوناگون غریبه یا آشنا پیدا کرد که در مقطعی از زندگی در وصف احساسی مختص همان زمان بر تکه کاغذی دلنویس کردهاند ٭با توجه به اهمیت و ارزش یک دستنوشته ویا دلنویس ویا یادداشت روزانه و قدیمی که از فردی مشخص در زمان و مقطع کلیدی و سرنوشتساز از زندگیش نوشته و بجای مانده میتوان محکمتر و مستندتر از هرحالتی ، داستان و روایت زندگیش را نقل کرد ، حال نیز من در این کتاب با آوردن متنِ دستنویسها ، دلنوشتهها ، نامهها و عاشقانههایِ شخصیتهای داستان به درک بهترِ روحیات و احساساتشان یاری رساندهام تا بلکه شما مخاطبِ عزیز نیز زین پس به نوشتن و ثبت احساساتتان در طی زندگی ترغیب و تشویش شوید . _ در این میان چه زیباست که با کمی توجه و تفکر به تفاوت یک دستنویس با دلنوشته ، یاد بگیریم که گاه باید خودمان را در سکوتی مطلق و فارغ از روزمرگیها به کنج خلوت خیالمان برده و در اختیار نجوای درونیمان بسپاریم ، آنگاه قلم به دست گرفته و با دایرهی واژگانِ ناقصی که داریم برای ادایِ حقِ مطلبی که نجوادهندهی مطلق به وجودمان الهام کرده بکوشیم. زیرا دلنوشته مثل افسانهای کهن نیست ، بلکه حکایتی تعلقی واقعی و ماندگار است که نویسندهاش همچون ردّ پایی از نجوای درونش در گذر زمان بجای میگذارد، همچنین یک دلنوشتهی حقیقی ، بی شک به دلها خواهد نشست حال قابل ذکر است که در این اثر ، تمامی دستنوشتهها و دلنویسها کاملا برابر با اصلشان آورده شده اما لذوما دلیل بر حقیقی بودن و استناد جزء جزء داستان نبوده و نیست. مقدار زیادی از وَهــم و اوهامی که به داستان افزوده گشته حاصلِ باورهایِ شخصیِ راوی میباشد . حال با عنایت به موارد گفته شده، خدمتتان عارضم که بندهی حقیر کوشیدهام که به کلیّت داستان پایبند مانده و در این بین به تاثیر مبحث تقدیر یا سرنوشت نسبت به میزان مالکیت هر فرد بروی فراز و نشیب سرگذشتش اشارهای نامحسوس کنم که خودش داستان جدالِ همیشگیِ جبـــرِ روزگار و حق انتخاب و اختیاری است که در طول تاریخ ذهن آدمهای حقیقت جو را به خودش درگیر کرده است. این داستان در طی مسیر پر پیچ و خم خود ، یک مبحث ثابت و یا مصائب یک فرد را دنبال نکرده و در طول مسیر به چهار گوشهی روزمرگیهای یک شهر شلوغ سَرَک کشیده و مشتی از خروار را با کمک واژگان به خط میکشد، در این بین نیز نیم نگاهی هم به ثبت خاطره ویا دستنوشته های معمولی و دلنوشتهی شخصیتها و گاه حتی نامههای عاشقانه میاندازد ، از مباحث موجود طی روند داستان میتوان به مواردی مانند: ،( تاثیر ماورا بر زندگی_ بدبینی_ سوءتفاهم _حسادت _ قانون عشق _انتظار_ تنهایی _تقدیر_ عواقب تعبیرِ یک آرزوی کودکانه_ حاجت یک نذر اشتباه_ کینه و انتقام _ و نقل روایات حقیقی _ سرگذشتها) اشاره نمود . در نهایت امر این داستان به هیچ وجه رمان عاشقانه و یا داستان بلند نیست و از ابتدای امر هدف از نوشتن این اثر ، خلق یک اثر عامهپسند نبوده ، بنابراین از چارچوب معمول و رایج در اکثر داستانها ، تبعیّت و پیروی نگردیده، ازاینرو در داستانهای اول تا پنجم از دیالوگهای بین افراد پرهیز شده و به شرح روایت از جانب راوی پرداخته شده تا تصویری کلی و صحیح برای خواننده ترسیم شود. با آرزوی بهترینها برای شما
★ شهروزبراریصیقلانــی
شهروز براری صیقلانی و اعتراضات اهالی نشر و قلم به حواشی اثر داستانی بلند به نام نیلیا
,، ,یک ,داستان ,زندگی ,نیز , ,در این ,و در ,که در ,ما را
درباره این سایت